دل بشویَم که تو در دفترِ دل پنهانی

ترکِ این خانه کنم تا تو در آن مهمانی

کهنه دامی ست که بر پای دلم می پیچد

یادِ گیسوی بلندی که نمی افشانی

غصه‌ای نیست اگر از غزلم بی خبری

بعدِ این مثنویِ سوگِ دلم می خوانی

روزها هی پیِ هم رفت و پیِ راهت عمر

راه می افتم و در حافظه ام می مانی

 

ناصر تهمک»


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها