دوباره شب شد و احساسِ من با شوق در رازی

به یادِ نرمِ رویایی ، به یاد وقت دل‌سازی

کنارِ پیچکِ گرمای احساست ورق می‌زد

نگاهمْ لحظه هایی سبز ، با آرامشِ نازی

به روی گونه‌هایت ، گونه‌ام آرام می لغزید

کنار صورتت دستانِ من می‌کرد لجبازی

نشان از چشمهایت می گرفتم، بوسه می کردم

و طعمش هست در ذهنم صدایش مانده چون سازی

میانِ دست هایم ، دست های صورتی رنگت

هنوز آرام می لرزد ، به سردی می کند بازی

تمامم ماندْ در رویای انگشتانِ زیبایت

که با احساس این گیتار رویاییت بنوازی

 

ناصر تهمک»

 

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها