هیچ کس هیچ وقت هیچ قصه ای را برای همیشه ناگفته نمی گذارد.

آن که می گوید بعضی حرف ها را دوست ندارد به کسی بگوید ، در حقیقت دوست ندارد به تو بگوید.

آدم تمام فکرهایی که کرده را یک روز می گوید. بالاخره می گوید اما بعدش دوست دارد بقیه فراموش کنند چه گفته است ، آخر آدم رازهایی دارد که نباید کسی بداند ولی ناچار است بگویدشان که خالی شود.

از لبخندهای صبح و انرژی های مثبت تهوع آورش که بگذری می دانی آدم موجود مفلوکی ست. می گوید و می خواهد نگوید.

به خودت فکر کن گنجشک خاکستری ، به لحظه هایی که نمی توانی نگویی ، به انتخاب عکس یک نوار کاست با گل های صورتی فکر کن. نشان دادن تصویر و رنگ هم یک نوع گفتن است.

خنده داریم ، مدام متحول می شویم ، مدام خوبیم و با قوت تمام رازداری می کنیم در همان حال که مدام ضعیفیم و پیش هر آدمی که فقط بتواند روی دو پا راه برود تمام رازهای مان را می گوییم و بعد می خواهیم که فراموش کند.

آدم است خب ، گاهی به کسی چنان راز مهمی را می گوید که بعدش اگر شجاعتش را داشت آن دیگری را می کشت از ترس بر ملا شدن رازش.

می گوید و دوست دارد فراموش کنند.

گنجشک خاکستری ، حالا شاید بهتر بدانی چرا چند روز بعد از اینکه روزمره ای را نوشتم ، پاک می کنم.

من هم آدمم ، چیزی را برای همیشه ناگفته نمی گذارم ، می گویم و بعد می خواهم فراموش کنی.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها